بکوی سر قدر گر گذر توانی کرد


به پیش تیر قضا جان سپر توانی کرد

چنانکه هست اگر سر کار دریابی


ز دل شکایت بیجا بدر توانی کرد

چو دانی آنچه بتو میرسد نوشته شده است


ز خار خار تاسف حذر توانی کرد

خدای را بعدالت اگر شناختهٔ


بخویش نسبت اسباب شر توانی کرد

اگر ز آینهٔ سر غبار بزدائی


بچشم سر برخ او نظر توانی کرد

اگر نقاب بر افتد ز طلعت ازلی


بیک نگاه ابد را بسر توانی کرد

بر آستانهٔ جانان اگر دهد بارت


سر و تن و دل و جان خاک در توانی کرد

اگر ز عالم صورت ز صدق دل نکنی


بجان بعالم معنی سفر توانی کرد

چگونه ثبت توان کرد فیض در اوراق


حدیث عشق چه سان مختصر توانی کرد